loading...
حکایت نامه
خشایار شرافت بازدید : 34 پنجشنبه 28 فروردین 1393 نظرات (0)

از ايرانيان کمتر کسی است که رستم را نشناسد.پهلوان بزرگ شاهنامه درزمان منوچهرزاده شد.پدرش زال ومادرش رودابه دخترمهراب کابلی بود.ماجراهای تلخ و شيرين بسياری را از سر گذراند که داستان هفت خان رستم از مشهورترين آن هاست.ماجرا از آن جا آغازمي شود که کيکاووس، شاه زورگووخودخواه کياني به مازندران لشکرمي کشد. ديوسپيد بزرگ ترين ديو مازندران به کمک شاه مازندران مي آيد و به جادو و نيرنگ، کيکاووس و سپاهيانش رااسيرونابينا می کند. کيکاووس يکي از سپاهيان خود را که از حمله ديو سپيد در امان و سالم مانده به نزد زال و رستم مي فرستد و از آنان کمک می خواهد. رستم. آماده ی سفرمي شود ولی از زابل تا مازندران شش ماه راه است. زال راه ديگری رابه رستم نشان می دهد که دوهفته بيش ترطول نمي کشد ولی بسيارخطرناک است.رستم که چاره ای جزانتخاب راه دوم ندارد سفرخود را آغاز می کند.

 در خان اول رستم به نيستاني می رسدکه شيردرنده ای درآن زندگی می کنددراين مرحله رخش بدون کمک رستم با دو دست بر سر شير می کوبد و پشتش را می درد و شير قبل از پيدا شدن رستم جان می دهد

درخان دوم رستم به بيابانی گرم و بی آب می رسد. و به شدت تشنه می شود.پهلوان برای نجات به راز و نياز باخدا مي پردازد.تابالاخره ميشی پديدار مي شود.. رستم به دنبال اومی رود وبه چشمه آبی می رسد و نجات پيدا می کند.

 درخان سوم رستم درخواب است که اژدهايي می خواهد او را بکشد.رخش رستم راازخواب بيدارمی کند اما اژدها ناپديد می شود.بار دوم هم همين اتفاق می افتد.اما بار سوم اژدها فرصت فرار پيدا نمی کند.رستم اورامی بيند و به جنگ اژدها می رود.اما اژدها قوی و نيرومند است و رستم به تنهايي حريف او نمی شود.اين بار هم رخش به رستم کمک می کند و رستم اژدها را شکست می دهد.

در خان چهارم رستم به سرزمينی سرسبز می رسد.سفره ای آماده می بيند و برسر آن می نشيند.غافل ازاين که درحال خوردن غذای زن جادواست که به صورت زنی زيبا بر او ظاهرمی شود.رستم جامی به زن می دهد و جام خود را  با نام خدا سرمی کشد.زن جادو با شنيدن نام خدا سياه  و تيره مي شود و رستم که ازحقيقت ذات اوآگاه شده وی را به دو نيم مي کند.

در خان  پنجم رستم به کشتزاری می رسد و رخش را در کشتزار رهامی کند.دشتبان که به چريدن رخش معترض شده است چوبی به پای رستم می کوبد.رستم گوش اورا ازته می کندوکف دستش می گذارد.مرد شکايت به مرزبان می برد.مرزبان که اولاد نام دارد با لشکرخودبه جنگ رستم می رود.رستم لشکراوراتارومارمي کند و اولاد را  اسيرمی گيرد و از او می خواهد محل اسارت کيکاووس را به اونشان دهد.   

خان ششم نبرد رستم با ارژنگ ديو است.دراين خان رستم به نيروي بازو سر ارژنگ را ازتن جدا   می کند.

در خان هفتم رستم به غارديوسپيد می رود و او را که درون غار خفته است پيدا می کند و با وی می جنگد. بر زمينش می زند و جگرگاه اورا با خنجر می شکافد و جگرش رادرمی آورد و به اولاد ميدهد تا برای درمان کاووس و افرادش ببرد.چون درمان نابينايي آنان در اين است که خون جگر ديو سپيد در چشمشان چکانده شود.سپس به دستور کاووس، شاه مازندران را از بين می برند و هفت خان رستم به پايان ميرسد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    بهترین شاعر کهن ایران کیست؟
    بهترین کمدین مرد ایران کیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 31
  • بازدید کلی : 3,016